لحظه ی جدایی(به مناسبت آخرین روز کلاس ها)


دیگرشب پنجره پر نور نمی شود.باز هم احساس مبهمی دارم.كسی نیست ودر حصار تنهایی مانده ام.شبیخونی از یادها مثل خوابی به سراغم می آید.جا ماند ه ام.هزاران قرن همه رفته اند در آواری دل خود را دفن می كنم.باز هم سكوت است وسیاهی.نگاهم هنوز آن قاب خالی را می نگرد ومن در غبار آن فراموش می شوم.......
از تمام عزیزانی که توی این یک سال به هر نحوی باعث رنجششون شدم،
عاجزانه میخوام که حلالم کنن...
دوستتون دارم دوستای خوبم...منو بخاطر همه ی بدی هام ببخشید... و به خاطر خوبی هام دعام کنید....
خداحافظ.........................................
