محرم الحرام

باز محرم شد....

     کاروان می آید از شهر دمشق

     برسرِ خاکِ شهِ سلطان عشق

کاروان با خود رباب آورده است

بهر اصغر شیر وآب آورده است

     کاروان آمد ولی اکبرنداشت

     ام لیلا شبه پیغمبر نداشت

کاروان آمد ولی ام البنین

ماه خود را درپی آنها ندید

     کاروان آمد ولی شاهی نبود

    بربنی هاشم دگر ماهی نبود ...

 

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ... 

 

فرا رسیدن محرم حسینی برساحت مقدس آقا اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه ) وشیعیانشان تسلیت باد.

عجیب حکایتی است! “عزیز” ترین ها – حسین(ع) و یوسف(ع) از “گودال” و “چاه” به آسمان عزت رسیده اند.

 

بعضیا این شکلی اند

بد نیست یه بار بخونید

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده…

راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره…

 همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون…

آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از س..س

اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن…

اونایی که با تموم بی پولیشون برات بستنی میخرن...ولی پول برگشت تاکسی ندارن…

 اونایی که وقتی براشون قسم میخوری انگار مادر زاد حرفتو باور دارن…

اونایی که هزار سیلی و چک میخورن ولی دروغ  نمیگن…

اونایی که باهات تا ته ولگردی هستن درحالیکه کفش پاشونو میزنه..دلشون درد میکنه و

اونایی که برای رسیدن تو به حقت از حقشون میگذرن…

اونایی که نون سوخته ساندویچ رو نوش جون میکنن و بهت نمیگن...ولی سالمو به تو میدن…

اونایی که خجالت میکشن بهت بگن دوست دارم

اینایی که همیشه میخندن...

اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن…

همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن....هرکاری…


اوناییی که......

 .....

 .....

اینا فرشتن.......

 

نظر یادتون.....

آدم های ساده.......


می دانی..؟

آدم های ِ ساده...

ساده هم عاشق می شوند...

ساده صبوری می کنند...

ساده عشق می وَرزَند...

ساده می مانند...

اما سَخت دِل می کنند...

آن وقت که دل ِ می کنند...

جان می دَهند...

سخت میشکنند...

سخت فراموش میکنند...

آدم های ِ ساده…

ساده زندگی میکنند...

بی مهابا حرف دل میگویند...

بشدت گریه میکنند...

و همیشه قدردان هستند...

از عذر خواهی نمی هراسند...

از شادی دیگران لبریز از شادی میشوند...

 

ادامه نوشته

دو خط موازی

دو خط موازى زاییـده شدند... پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو ‏خط موازى چشمشــان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپیـد و مهر یکدیگر را در ‏سینه جای دادند.

خط اولى گفت: ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی‌‏از هیجان لـرزید. خط اولـی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ‎ .‎

من روزها کار میکنم. می‌توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم یا خط کنار ‏یک نردبام. خط دومی‌گفت: من هم می‌توانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ ‏شوم یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت‎.‎

خط اولی گفت: چه شغل شاعرانه اى... حتماً زندگی خوشی خواهیـم داشت‎

ادامه نوشته

پدر و مادر

چند متن بسیار زیبا در مورد پدر و مادر


.
.
.
تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود

”تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
.
.
.
.
آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . .
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
به سلامتی همه مادرای دنیا . . .

ادامه نوشته