انجماد و سکون


شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
                                            قیصر امین پور

خدا هست...

اینم برای اونایی که فکر میکنن خدا به........

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت .در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت !!
آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد؟
مشتری پرسید چرا؟
آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی .مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت .به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد ُ
مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به ارایشگر گفت: می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند!!!
مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم ؟
مشتری با اعتراض گفت: پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند.
آرایشگر گفت:آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند .
مشتری گفت :دقیقا همین است.
خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند!
برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد

اقتصاد گاوی


اقتصاد مرسوم :
دو تا گاو ماده دارين... يكيش رو می فروشين و يه گاو نر می خرين...به تعداد گاوهای گله ء شما افزوده ميشه و اقتصاد رشد می كنه...پول براتون همينطور سرازير ميشه و می تونين به بازنشستگی و استراحت بپردازين ...

اقتصاد هندی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو می پرستين و عبادت می كنين !

اقتصاد پاكستانی :
هيچ گاوی ندارين ... ادعا می كنين كه گاوهای هندی مال شما هستن ... از آمري

كا طلب كمك مالی می كنين ... از چين طلب كمك نظامی می كنين ... از انگليس هواپيماهای جنگی ... از ايتاليا توپ و تانك ... از آلمان تكنولوژی ... از فرانسه زير دريايی ... از سوييس وام بانكی ... از روسيه دارو ... و از ژاپن تجهيزات ... با تمام اين امكانات گاوها رو می خرين و بعد ادعا می كنين كه توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتين !

اقتصاد آمريكايی :
دو تا گاو ماده دارين ... يكيش رو می فروشين و دومی رو تحت فشار مجبور می كنين كه به اندازه ء
۴ تا گاو شير توليد كنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد اظهار تعجب و شگفتی می كنين ... تقصير رو گردن يه كشور گاودار ميندازين و بعد طبيعتا" اون كشور يه خطر بزرگ برای بشريت به حساب مياد ... يه جنگ برای نجات جهان به راه ميندازين و گاوها رو به چنگ ميارين !

اقتصاد فرانسوی :
دو تا گاو ماده دارين ... دست به اعتصاب می زنين چون می خواين سه تا گاو داشته باشين !

اقتصاد آلمانی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو تحت مهندسی ژنتيك قرار ميدين ... بعد گاوهاتون
۱۰۰ سال عمر می كنن و ماهی يه وعده غذا می خورن و خودشون شيرشون رو می دوشن !

اقتصاد انگليسی :
دو تا گاو ماده دارين ... كه هر دو تاشون گاو ديوونه هستن! ﴿جنون گاوی دارن ! ﴾

اقتصاد ايتاليايی :
دو تا گاو ماده دارين ... نمی دونين كه اونها كجا هستن ... پس بيخيال ميشين و ميرين سراغ ناهار و شراب و استراحتتون !

اقتصاد سوييسی :
۵۰۰۰ تا گاو ماده دارين ... هيچكدومشون مال خودتون نيستن ... از كشورهای ديگه پول می گيرين كه دارين گاوهاشون رو نگه می دارين !

اقتصاد ژاپنی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو از نو طراحی ژنتيكی می كنين ... هيكل گاوهاتون يك دهم اندازه ء طبيعی ميشه و
۲۰ برابر معمول هم شير توليد می كنن ... بعد شونصد تا كارتون و عكس برگردون و آدامس با شخصيت گاوهاتون با چشمهای درشت می سازين و اسمش رو ميذارين Cowkemon و توی تمام جهان پخش می كنين و می فروشين !

اقتصاد روسی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو می شمرين و متوجه ميشين كه
۵ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره می شمرين و می فهمين كه ۴۲ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره می شمرين و متوجه ميشين كه ۱۷ تا گاو دارين ... يه بطری ودكای ديگه باز می كنين و به خوردن و شمردن ادامه ميدين !
اقتصاد چينی :
دو تا گاو ماده دارين ...
۳۰۰ نفر آدم دارين كه گاوها رو می دوشن ... بعد ادعا می كنين كه سيستم استخدامی و شغلی كاملی دارين و توليدات گاويتون در سطح بالايی قرار داره و هر كس رو هم كه آمار واقعی رو بيان كنه بازداشت می كنين !

اقتصاد ايرانی :
دو تا گاو ماده دارين كه هر دو تاشون از باباتون به ارث رسيده ... يكيش رو دولت بابت عوارض و ماليات و خمس و زكات و سهم صدا و سيما و سهم بنياد های مختلف و غيره ضبط می كنه ... دومی رو هم قربونی می كنين و نذر قبولی توی دانشگاه و ازدواج موفق و شغل خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابی و ............. و غيره می كنين! .... و اقتصاد كماكان فلج می مونه

صداقت دل

حضرت سلیمان(ع) از مسیری عبور میکردند. در مسیر گنجشک نری با گنجشک ماده صحبت میکرد و بهش ابراز علاقه میکرد!

 ميگفت: من اگه بخوام ميتونم تخت سليمان رو با منقارم بگيرم و داخل دريا بندازم!!!

حضرت سليمان اين حرف رو شنيد و خنديد و دو گنجشک رو فرا خوند و به گنجشک نر فرمود: آيا ميتوني ادعات رو عملي کني؟

گنجشک نر گفت: نه اي نبي خدا! ولي هر مردي جلوي همسرش، خودش رو بزرگ جلوه ميده و عاشق ملامت نميشه!

حضرت سليمان رو به گنجشک ماده کردند سئوال فرمودند: تو چرا جواب رد ميدي در حاليکه اين گنجشک تو رو دوست داره؟؟

گنجشک ماده جواب داد که اي رسول خدا ، او عاشق واقعي نيست چرا که همراه من گنجشک ديگري رو هم دوست داره.

امام صادق عليه السلام ميفرمايند: فَأَثَّرَ كَلَامُ الْعُصْفُورَةِ فِي قَلْبِ سُلَيْمَانَ وَ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ أَرْبَعِينَ يَوْماً

اين کلام گنجشک در قلب حضرت سليمان اثر کرد و سخت گريست و 40 روز از مردم کناره گرفت و خدا را خواند که قلبش را از محبت غير از خودش پاک کند و قلبش را با محبت ديگري مخلوط ننمايد. (بحارالانوار جلد14 صفحه 94)

 

يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (شعراء 88و89)

http://axgig.com/images/24087398064482593468.jpg


در حضور خارها هم می شود یك یاس بود

 در هیاهوی مترسك ها پر از احساس بود

 میشود حتی برای دیدن پروانه ها شیشه های مات یك متروكه را الماس بود

 دست در دست پرنده بال در بال نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

 كاش می شد حرفی از "كاش می شد"هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

فقر اینه که...


فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که لوازم آرایشت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و تا ریزه کاریه جهیزیه دخترخالتو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه،ولی وقتی تنها میری بیرون نمیتونی جلوی چشماتو بگیری؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیاز به فکرکردن داشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینکDior تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که آهنگای خارجی گوش بدی اما نتونی یه ذره با زبانی غیراز زبان خودت حرف بزنی.

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که به لوازم بیت المال آسیب بزنی بعد بیای از فرهنگ مردم اروپایی و آمریکایی هنگام استفاده از وسایل عمومی تعریف کنی ؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه

فقر اینه که طبق مد لباس بپوشی اما نفهمی این لباسایی که داری میپوشی هیچکدوم بهت نمیاد

واقعا شگفت انگیزند

داستان


چند وقت قبل سازمان سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام كارهای تروریستی كرد. این كار بسیار محرمانه و در عین حال مشكل بود؛ به طوریكه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنكه تصمیم به شركت كردن در دوره ها بگیرند، چك شد.

پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یك زن ازمیان تمام شركت كنندگان مناسب این كار تشخیص داده شدند.


در روز تست نهایی تنها یك نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور سیا یكی از شركت كنندگان را به دری بزرگ نزدیك كرد و در حالیكه اسلحه ای را به او می داد گفت :

- ما باید بدانیم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می كنی، وارد این اتاق شو و همسرت را كه بر روی صندلی نشسته است بكش!

مرد نگاهی وحشت زده به او كرد و گفت:

- حتما شوخی می كنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیك كنم.

مامور نگاهی كرد و گفت :

مسلما شما فرد مناسبی برای این كار نیستید.

بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیكه اسحه ای را به او می دادند گفتند:

- ما باید بدانیم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می كنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بكش.

مرد دوم كمی بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت:

- من سعی كردم به او شلیك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شلیك كنم. حدس می زنم كه من فرد مناسبی برای این كار نباشم!

مامور سیا پاسخ داد:

- نه! همسرت را بردار و به خانه برو..

حالا تنها خانم شركت كننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:

- ما باید مطمئن باشیم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می كنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است . این اسلحه را بگیر و او را بكش.

او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیك 12 گلوله را یكی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناكی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، كوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ایستاده بود دیدند. او در حالیكه عرق را از پشانی اش پاك می كرد گفت:

- شما باید می گفتید كه گلوله ها مشقی است. من مجبور شدم مرتیكه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد

شهید احمدی روشن

شهید مهندس مصطفی احمدی روشن، دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف متولد سال ۱۳۵۸ بوده و در سال ۱۳۸۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل شده است. وی با سنی پایینی حدود 32 سال دارای مقالات متعدد علمی در رشته پلیمر بوده است.

تحقیقات نشان می دهد برای غنی سازی اورانیوم از غشاهای پلیمری استفاده می شود، بطوریکه ابتدا اورانیم به صورت "گاز هگزافلورید اورانیم" درآورده می شود و سپس این گاز از یک غشای پلیمری مخصوص عبور داده می شود. با این کار اورانیوم ۲۳۵ زودتر از ۲۳۸ از غشای پلیمری عبور می کند. و به این شیوه اورانیوم غنی سازی می شود.

سایت دانشگاه شریف هم تایید کرده است شهید احمدی روشن در سال ۱۳۸۰ و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می‌شد همکاری داشته است.
به نظر می رسد شهید احمدی روشن مقالات خود را با نام "مصطفی احمدی" منتشر می کرده است. لیست کامل مقالات این وی در ادامه قابل مشاهده است:
Investigation of ethylene polymerization using soluble Cp۲ZrCl۲/MAO catalytic system via response surface methodology

Modeling of slurry polymerization of ethylene using a soluble Cp۲ZrCl۲/MAO catalytic system

Ziegler-Natta/metallocene hybrid catalyst for ethylene polymerization

Influence of molecular weight distribution on flow properties of commercial polyolefins

Influence of microstructure and morphology on stress-strain behavior of commercial high density polyethylene

New Approach in Modeling of Metallocene-Catalyzed Olefin Polymerization Using Artificial Neural Networks

Ethylene Homo- and Copolymerization Using a Bis-IndZrCl(۲) Metallocene Catalyst: Structural Composition Distribution of the Copolymer

A Simplified Comprehensive Kinetic Scheme for Modeling of Ethylene/۱-butene Copolymerization Using Ziegler-Natta Catalysts

Copolymerization of ethylene/alpha-olefins using bis(۲-phenylindenyl)zirconium dichloride metallocene catalyst: structural study of comonomer distribution

Indirect Synthesis of Bis(۲-PhInd)ZrCl(۲) Metallocene Catalyst, Kinetic Study and Modeling of Ethylene Polymerization

Time Marching Algorithm for Predicting the Linear Rheology of Monodisperse Comb Polymer Melts

شواهد نشان می دهد استکبار برای ترور دانشمندان کشورمان دقیقا با برنامه حرکت می کند. چرا که این حادثه  در سالگرد ترور شهید مسعود علی محمدی رخ داده است. و هر دوی این شهدا از دانشمندان کشورمان بوده اند. شبکه خبری بی بی سی هم در خبر خود درباره ی این حادثه  از شهید مصطفی احمدی به عنوان دانشمند هسته ای یاد کرده است...

روحش شاد و راهش پر رهرو باد...

ما اینگونه ایم...


 یکی بود یکی نبود ... این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده.     

 یکی بود یکی نبود ....!

 در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن ، با هم ساختن، برای بودن 

 یکی ، باید دیگری نباشد!

 هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،،، که یکی بود،

دیگری هم بود ، همه با هم بودند ....

و ما اسیر این قصه ی کهن ، برای

 
 بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

 
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن     
 
 دیگری ست ... هیچ کس نمی داند، جز ما... هیچ کس نمی فهمد،     جز ما...

 و  آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای

 زیستن ...



 و این هنر زشتی است که آن را خوب آموخته ایم .

  هنر نبودن دیگری !
!!

بیچاره مردا

http://www.niksalehi.com/public/khabar/zalil.gif

دوران دانشجویی

اهل دانشگاهم روزگارم بد نیست تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی....    من تریپی دارم بهتر از هر مانکن /جزوه ای پر ز زیراکس دوستان و علومی که در این نزدیکیست لای این واحدها ، پای آن برگ سفید توی پروندهء مشروطی و کسر واحد اهل دانشگاهم پیشه ام الافیست گاهگاهی میروم دانشگاه تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس بلکه غیبت را حاضر بکند که ز آموزش من ، جان سالم ببرم چه خیالی چه خیالی... میدانم خوب میدانم ... غیبتم بسیار است حذف درس و کسریم اجباریست من به مهمانی کسری رفتم من به پشت اندوه من به ایوان هراسانی و خواهش رفتم رفتم از پلهء پاچه خواری بالا تا به کوی استاد تا به هوای نمره و استدعا تا شب حسرت پاس کردن رفتم نمره های اندک استاد در آرزوی لحظه ای آرامش شاگرد در آرزوی نمره ای افزایش یاد هر درد و غم و بی پولی تا که شاید دل استاد به رحم بیاید ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها من دانشجو ام شغل من خوش تیپیست گوشی ام یک نوکیا عینکم آفتابیست در خیالم جریان دارد پول ، جریان دارد کٍیف مد ، از طرز لباسم پیداست چشم ها را باید شست پشت لنز باید برد کار ما نیست شناسایی لنز رنگی کار ما شاید اینست که در افسون عینک ، چهار چشم باشیم پشت کافی نت اردو بزنیم آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر عینکی باید داشت عینکی آفتابی که در ظهر و غروب آفتاب روی چشم و همه دم بر سر و موی و یقه و جیب کنار شلوار بنهیم و به همه پز بدهیم تیپ ها باید ساخت جور دیگر باید گشت کفش نوک تیز و کتانی ، گهگاه شلوار لی گشاد ، لیزری و هم دمپا دو سه تا سیم کارت و هندز فری و یک همراه بینی عمل شده سر بالا اسم من دانشجو است آیا ؟؟

فرق مدیر در غرب و ایران

 غرب: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود. ایران: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است. غرب: مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند. ایران: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود. غرب: افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند. ایران: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است. غرب: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر میگردند. ایران: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت میگردند و در صورت لزوم این پست ساخته میشود. غرب: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود. ایران: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده. غرب: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت میکنند. ایران: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مدیریت میکنند. غرب: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی میکند و حتی ممکن است محاکمه شود. ایران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر میشود و پست مدیریت جدید میگیرد. غرب: مدیران بصورت مستقل استخدام و برکنار میشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار میکنند. ایران: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ کار میکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار میشوند. غرب: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی میدهند و با برخی مصاحبه میکنند. ایران: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن میکنند. غرب: زمان پایان کار یک مدیر و شروع کار مدیر بعدی از قبل مشخص است. ایران: مدیران در همان روز حکم مدیریت یا برکناریشان را میگیرند. غرب: همه میدانند درآمد قانونی یک مدیر زیاد است. ایران: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد. غرب: شما مدیرتان را با اسم کوچک صدا میزنید.. ایران: شما مدیرتان را صدا نمیزنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمیدهد. غرب: برای مدیریت، سابقه کار مفید و لیاقت لازم است. ایران: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن کفایت میکند

لبخند