قلم رنگین کمان سرنوشت دست ...؟؟ما هست یا خدا؟

سفید

     سبز

          آبی

               زرد

                   قرمز

و از همه مهم تر

                          صورتی

همه اینها آمدند تا زندگی چنان که تو دوست داری رقم بخورد

دست به دست قلمو روزگار دادند و

ببین..

حالا...

آن چنان که تو میخواهی سرنوشت را نقاشی می کنند....

آنقدر زیبا که گاهی به وسعت یک دشت سر سبز...... بالی آبی داری برای پرواز

که گاهی به اندازه پارچه مقدس سبز رنگم ذهنت را جلا می دهد

آنقدر که مثل ابر ها سفید می شود......

وآماده برای رفتن...

اما

گهگاه دلم پر می شود از دود های سیاهی که اطراف شهر آن بالاها جمع می شود 

و

آسمان آبی مان را خراب میکند ...

به همین سادگی

حالا که دارم کوله بار آمدنم را می بندم

وبه همه چیز رنگ تازه می پاشم ، می فهمم

چه دل بزرگی میخواهد...

رنگ آمیزی زندگی این همه آدما...

خدا هست...

اینم برای اونایی که فکر میکنن خدا به........

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت .در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت !!
آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد؟
مشتری پرسید چرا؟
آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی .مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت .به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد ُ
مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به ارایشگر گفت: می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند!!!
مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم ؟
مشتری با اعتراض گفت: پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند.
آرایشگر گفت:آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند .
مشتری گفت :دقیقا همین است.
خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند!
برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد

اقتصاد گاوی


اقتصاد مرسوم :
دو تا گاو ماده دارين... يكيش رو می فروشين و يه گاو نر می خرين...به تعداد گاوهای گله ء شما افزوده ميشه و اقتصاد رشد می كنه...پول براتون همينطور سرازير ميشه و می تونين به بازنشستگی و استراحت بپردازين ...

اقتصاد هندی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو می پرستين و عبادت می كنين !

اقتصاد پاكستانی :
هيچ گاوی ندارين ... ادعا می كنين كه گاوهای هندی مال شما هستن ... از آمري

كا طلب كمك مالی می كنين ... از چين طلب كمك نظامی می كنين ... از انگليس هواپيماهای جنگی ... از ايتاليا توپ و تانك ... از آلمان تكنولوژی ... از فرانسه زير دريايی ... از سوييس وام بانكی ... از روسيه دارو ... و از ژاپن تجهيزات ... با تمام اين امكانات گاوها رو می خرين و بعد ادعا می كنين كه توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتين !

اقتصاد آمريكايی :
دو تا گاو ماده دارين ... يكيش رو می فروشين و دومی رو تحت فشار مجبور می كنين كه به اندازه ء
۴ تا گاو شير توليد كنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد اظهار تعجب و شگفتی می كنين ... تقصير رو گردن يه كشور گاودار ميندازين و بعد طبيعتا" اون كشور يه خطر بزرگ برای بشريت به حساب مياد ... يه جنگ برای نجات جهان به راه ميندازين و گاوها رو به چنگ ميارين !

اقتصاد فرانسوی :
دو تا گاو ماده دارين ... دست به اعتصاب می زنين چون می خواين سه تا گاو داشته باشين !

اقتصاد آلمانی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو تحت مهندسی ژنتيك قرار ميدين ... بعد گاوهاتون
۱۰۰ سال عمر می كنن و ماهی يه وعده غذا می خورن و خودشون شيرشون رو می دوشن !

اقتصاد انگليسی :
دو تا گاو ماده دارين ... كه هر دو تاشون گاو ديوونه هستن! ﴿جنون گاوی دارن ! ﴾

اقتصاد ايتاليايی :
دو تا گاو ماده دارين ... نمی دونين كه اونها كجا هستن ... پس بيخيال ميشين و ميرين سراغ ناهار و شراب و استراحتتون !

اقتصاد سوييسی :
۵۰۰۰ تا گاو ماده دارين ... هيچكدومشون مال خودتون نيستن ... از كشورهای ديگه پول می گيرين كه دارين گاوهاشون رو نگه می دارين !

اقتصاد ژاپنی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو از نو طراحی ژنتيكی می كنين ... هيكل گاوهاتون يك دهم اندازه ء طبيعی ميشه و
۲۰ برابر معمول هم شير توليد می كنن ... بعد شونصد تا كارتون و عكس برگردون و آدامس با شخصيت گاوهاتون با چشمهای درشت می سازين و اسمش رو ميذارين Cowkemon و توی تمام جهان پخش می كنين و می فروشين !

اقتصاد روسی :
دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو می شمرين و متوجه ميشين كه
۵ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره می شمرين و می فهمين كه ۴۲ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره می شمرين و متوجه ميشين كه ۱۷ تا گاو دارين ... يه بطری ودكای ديگه باز می كنين و به خوردن و شمردن ادامه ميدين !
اقتصاد چينی :
دو تا گاو ماده دارين ...
۳۰۰ نفر آدم دارين كه گاوها رو می دوشن ... بعد ادعا می كنين كه سيستم استخدامی و شغلی كاملی دارين و توليدات گاويتون در سطح بالايی قرار داره و هر كس رو هم كه آمار واقعی رو بيان كنه بازداشت می كنين !

اقتصاد ايرانی :
دو تا گاو ماده دارين كه هر دو تاشون از باباتون به ارث رسيده ... يكيش رو دولت بابت عوارض و ماليات و خمس و زكات و سهم صدا و سيما و سهم بنياد های مختلف و غيره ضبط می كنه ... دومی رو هم قربونی می كنين و نذر قبولی توی دانشگاه و ازدواج موفق و شغل خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابی و ............. و غيره می كنين! .... و اقتصاد كماكان فلج می مونه

صداقت دل

حضرت سلیمان(ع) از مسیری عبور میکردند. در مسیر گنجشک نری با گنجشک ماده صحبت میکرد و بهش ابراز علاقه میکرد!

 ميگفت: من اگه بخوام ميتونم تخت سليمان رو با منقارم بگيرم و داخل دريا بندازم!!!

حضرت سليمان اين حرف رو شنيد و خنديد و دو گنجشک رو فرا خوند و به گنجشک نر فرمود: آيا ميتوني ادعات رو عملي کني؟

گنجشک نر گفت: نه اي نبي خدا! ولي هر مردي جلوي همسرش، خودش رو بزرگ جلوه ميده و عاشق ملامت نميشه!

حضرت سليمان رو به گنجشک ماده کردند سئوال فرمودند: تو چرا جواب رد ميدي در حاليکه اين گنجشک تو رو دوست داره؟؟

گنجشک ماده جواب داد که اي رسول خدا ، او عاشق واقعي نيست چرا که همراه من گنجشک ديگري رو هم دوست داره.

امام صادق عليه السلام ميفرمايند: فَأَثَّرَ كَلَامُ الْعُصْفُورَةِ فِي قَلْبِ سُلَيْمَانَ وَ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ أَرْبَعِينَ يَوْماً

اين کلام گنجشک در قلب حضرت سليمان اثر کرد و سخت گريست و 40 روز از مردم کناره گرفت و خدا را خواند که قلبش را از محبت غير از خودش پاک کند و قلبش را با محبت ديگري مخلوط ننمايد. (بحارالانوار جلد14 صفحه 94)

 

يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (شعراء 88و89)

http://axgig.com/images/24087398064482593468.jpg


در حضور خارها هم می شود یك یاس بود

 در هیاهوی مترسك ها پر از احساس بود

 میشود حتی برای دیدن پروانه ها شیشه های مات یك متروكه را الماس بود

 دست در دست پرنده بال در بال نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

 كاش می شد حرفی از "كاش می شد"هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

برداشت آزاد

 

سایه ها محصول پشت کردن دیوارها به آفتاب اند؛

                   اشتباه دیوارها را تقلید نکنیم، تا آفتابی بمانیم...!!!

سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه

         

             

                    پیوند دریای جمال فاطمی و جلال علوی بر تمام شیعیان جهان مبارک باد

اعتماد به نفس


از «فورد» ميلياردر معروف آمريكايي و صاحب يكي از بزرگترين كارخانه هاي سازنده انواع اتومبيل در آمريكا پرسيدند: اگر شما فردا صبح از خواب بيدار شويد و ببينيد تمام ثروت خود را از دست داده ايد و ديگر چيزي در بساط نداريد، چه مي كنيد؟
    فورد پاسخ داد: «دوباره يكي از نيازهاي اصلي مردم را شناسايي مي كنم و با كار و كوشش، آن خدمت را با كيفيت و ارزان به مردم ارائه مي دهم و مطمئن باشيد بعد از پنج سال دوباره فورد امروز خواهم بود.»

19 مهر ماه مصادف با 23 ذی القعده روز زیارتی امام رضا(ع)

انقدر در گلو مانده اند.....
کم کم دارد به بغضــــــــــــــــهایم ، خمس تعلق می گیرد....
 
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

نگاهم کن....
 

در فضیلت ماه ذی القعده و به خصوص روز زیارتی امام رضا (علیه السلام) مطالبی را در ادامه مطلب بخوانید.

 
ادامه نوشته

مدیریت، بدون نیاز به قدرت تصمیم‌گیری!

 به دلایلی  که خارج از گفتار  ماست، روزگاری به شخصی پیشنهاد شد که مدیریت  یک مجموعه را بر عهده گیرد. آن شخص گفت که من برای اینکار  تجربه و دانش و  قدرت تفکر و تصمیم‌گیری لازم را ندارم و  مناسب نیستم.اما مدیر فعلی به او گفت که این که مهم نیست! ما نیز چیزی نمی‌دانستیم اما به مرور یاد گرفتیم. ما تمامی آموزش لازم برای مدیریت را در سه نامه نوشته و به شما می‌دهیم، نامه اول را در شروع کار، نامه دوم را وقتی اعتراضات کارکنان زیاد شد و نامه سوم را وقتی کار به بحران کشید باز کنید و بخوانید... آن شخص با توجه به امتیازات  قبول کرد  و کار خود را شروع نمود. نامه اول را باز کرد، بر روی آن نوشته شده بود: با کارکنان صحبت کن و هرچه مشکل  هست را به گردن مدیران قبلی بینداز !  ...  اینکار انجام شد ولی پس از مدتی نارضایتی بین کارکنان علنی شد و گفتند مدیران قبلی هرچه که بوده‌اند رفته‌اند...، شما  نیز  هنر و عملکرد خوبی نداشته‌اید، در این هنگام مدیر، بیاد نامه دوم افتاد  و آنرا باز کرد و دید بر روی آن نوشته شده است: وعده وعید‌های خوب بده ...!

اینکار هم اجام شد و مدتی دیگر بدینسان گذشت ولی دیگر وعده وعید نیز کارا نبود و وضعیت به بحران و اعتصاب کشید، در این هنگام نیز مدیر، بیاد نامه سوم افتاد  و آنرا باز کرد و دید که بر روی آن نوشته شده است: جناب مدیر، چقدر می‌خواهی از امتیازات استفاده کنی؟ برای شما بس است و برو جای خود را به دیگری بسپار ! ضمناً سه نامه مشابه نیز برای نفر بعدی بنویس و آماده کن! (روز از نو، روزی از نو !) ...

این داستان، فقط یک طنز بود ولی هر یک از ما وقتی خواه‌ناخواه مسئولیت جدیدی را در کار و یا زندگی بر عهده می‌گیریم اگر فاقد مدیریت لازم باشیم، ابتدا دیگران و گذشته را مقصر خواهیم دانست و سپس خود را فریب می‌دهیم و سر انجام نیز محکوم شرایط خواهیم شد. برخی افراد حداکثر با چند بار زیان و خطا بفکر بهبود قدرت مدیریت در کار و زندگی می‌افتند، ولی برخی دیگر ممکن است زندگی خود را با زیانهای مکرر و سنگین تمام کنند ولی بفکر آموزش و بهبود توانایی‌ کلیدی مانند قدرت تصمیم‌گیری نیافتند. قدرت تفکر تصمیم

دانستنیهای عجیب اما واقعی !!!


آیا می‌دانید زنبور از بوی عرق بدش می‌آید و به كسی كه بدنش بو دهد یا عطرزده باشد حمله می‌كند؟

آیا می‌دانید شیرینی تنها مزه‌ای است كه جنین در رحم مادر هم می‌فهمد؟

آیا می‌دانید زنبور عسل 5 چشم دارد كه 2 تا اصلی در بغل سر و 3 تا بر روی سر قرار دارد؟

آیا می‌دانید 20 درصد آب شیرین جهان میان آمریكا و كانادا قرار دارد؟

آیا می‌دانید بهترین شكارچی در خشكی خرس قطبی است؟

آیا می‌دانید خرس قطبی هنگامی كه روی دو پا می‌ایستد حدود 3 متر است؟

آیا می‌دانید در بین انواع خرس، خرس پاندا بزرگ‌ترین جمجمه را دارد؟

آیا می‌دانید خرس با تمام سنگینی خود می‌تواند با سرعت 50 كیلومتر در ساعت بدود؟

آیا می‌دانید حس بویایی خرس تقریباً 100 برابر قوی‌تر از انسان است؟

آیا می‌دانید كوه‌های آلپ در سال حدود یك سانتیمتر بلند می‌شوند؟

آیا می‌دانید بیماری قند اولین عامل كوری در مردم جهان است؟

آیا می‌دانید گرده گل هرگز فاسد نمی‌شود؟

آیا می‌دانید دانشمندان دریافته‌اند كه مورچه همچون انسان صبح‌ها خمیازه می‌كشد؟

خطرناک ترین و عجیب ترین آزمایشات تاریخ

 

نشریه گاردین در گزارشی شگفت انگیز لیستی از دانشمندان جهان را که به دلایل مختلف آزمایش های ترسناک یا دردآوری را بر روی خود اجرا کرده بودند، منتشر کرده و از آنها به عنوان شجاع ترین و جان سخت ترین دانشمندان جهان یاد کرده است.
در نوامبر سال 1908، «هنری هد» از پزشکان بیمارستان لندن مقاله علمی را با عنوان «تجربه ای انسانی در زمینه عصب ها» در نشریه Brain منتشر کرد و در آن احساسی را که در زمان قطع شدن عصب های پیرامونی در انسان به وجود می آید را تشریح کرد؛ نکته درد آور در این مقاله این است که وی برای جمع آوری اطلاعات دست خود را جراحی کرده بود.
در دنیای علم، داستان های مشابه زیادی وجود دارند و تنها افرادی که به خاطر کمبود داوطلب یا گزینه جایگزین خود را موضوع آزمایش هایشان قرار داده اند قهرمان این داستان ها نیستند ، زیرا موارد بسیاری وجود دارند که با وجود در اختیار داشتن گزینه های متعدد، افراد برای نمایش قدرت خود را در معرض آزمایش های علمی وحشتناکی قرار داده اند.
ادامه نوشته

پادشاه فصل هاست پاییز...

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش .....

ابر با آن پوستین سرد نمناکش...

باغ بی برگی...

روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران ......سرودش باد....

جامه اش شولای عریانی است


ور جز اینش جامه ای باید......بافته بس شعله ی زر تار پودش باد...


گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد....

باغبان و رهگذاری نیست.......باغ نو میدان....


چشم در راه بهاری نیست....
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟!!
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید....


باغ بی برگی خنده اش خونی است اشک آمیز.......


جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن....

پادشاه فصل ها ....پاییز....

خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

آسمان آبی تر
آب آبی تر...
من درایوانم رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت :
موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
من ودا می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود...

می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم...


                                                      "سهراب سپهری"

چند دروغ رایج بین ما ایرانیا !

1- کار که عار نیست!

2- همه ادما زیبایی خاص خودشون رو دارن
3- پول که شخصیت نمیاره
4- علم بهتر از ثروته
5- فکر کردی چی ، مملکت قانون داره
6- تن آدمی شریفست به جان آدمیت, نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
7- تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی
8- پول چرک کف دسته
9-  پدر مادر بچه هاشون رو به یک اندازه دوست دارن
10- خدا ادم ها رو برابر افریده
11- بچه دختر ، پسرش فرق نمیکنه
12- از هر دست بدی از همون دست میگیری ...

کدوم شماره دروغ نیست؟

سلامی به وسعت دریا...

باز...

باز هوای پرواز با باز

                 باز قصه ی کبوتر با کبوتر باز با باز

                                                      باز ابری آسمون دلم

                                                                         باز باران اشک چشمم

باز دل تنهای من

               باز گریه ی پنهانی من

                                     باز دل پریشون تر از زلف تو

                                                             باز گریه بی صدای شبونه ی من

باز شکایت دلم،از خداست...

                    که رواست:کبوتر با کبوتر باز با باز...!

                                        باز جواب خداست:کبوتر با کبوتر باز با باز...

                                                              من کبوتر،باز،با بازی باز شدم عاشق..

                  باز اصرار دل من که کبوتر با باز

                                        باز پاسخ پرواز کبوتر با باز..؟کبوتربا کبوتر باز با باز....

 شاعر:ماهان عباسی